life
30 فروردین 93
29 فروردین 93
حال این روزای من
بی خیال
روزبه جونم خدا شونه هامونو فقط واسه اینکه کوله بار غم هامونو روش بذاریم نیافرید !!!! افرید تا بعضی وقت ها بخندیم و بندازیمشون بالا و بگیم : بی خیال
نویسنده :
مامان فهیمه
15:27
ناله
یا دیوارهای ما موش ندارند یا موش ها کر شده اند ، و نمی شنوند صدای ناله ای پر بغضم را.... موش هم موش های قدیم ...
نویسنده :
مامان فهیمه
15:23
25/فروردین 93
روزبه دیروز با عمه فاطی رفته بود مهد مهرشاد(خانه بازی تهرانسر) اولش کلی بهش خوش گذشته بوده اما به محض اینکه عمه و مامانیش گذاشتن رفتن شروع کرده به گریه کردن.ازمهد هم زنگ زدن به عمه فاطی اونم دوباره رفته دنبالش. روزبه فقط همون چند دقیقه رو گریه میکرد.من مطمئن بودم اماخوب ...... منو امیر باساعت 6 رسیدیم پیشش.خونه عمه فاطی. بعد 1 ساعتم که با عمو رضا رفت دنبال مهرشاد و بعدشم پارک ....و ساعت 8 اومدن. روزبه چند شبی هست که خواب راحتی نداره و این نگرانم کرده
دیشب
دیشب رفتیم کرج.من .تو. DADDY.داد.مامانی.عمو گلی.گلی جون. پسردایی دادا هم اونجا بود . عباس اقا.دخترش لعیا چند باری ازتو کتک خورد و کلی گریه کرد. از دست تو. ...
سیزده بدر
نمی دانم ارزویت چیست ! اما برای رسیدن به ارزویت دستانم به اسمان جاری و سبزه دلم را به نیت تو و ارزوهایت "هرچه که هست" گره می زنم